تولد

Lupe__s_Birthday_Card_by_LadyLaryssa.jpg

تولدت

      مبارک

Happy%20Birthday%20Sign2.jpg

 

تولدت مبارک

 

دست خودم نیست، یک چیزی همیشه مرا می کشد اینجا، چیزی مثل نسیم روی گنبد طلا، مثل باد خوردن پرچم... .
 از این سمت خیابان که نگاه کنی، گنبد طلایی رنگت همیشه پیداست با چراغ هایی که از خودت
نور گرفته اند. از بچه گی آرزو داشتم که یکی از این چراغها را در خانه مان داشتیم ولی بابا همیشه می گفت، چراغ های حرم تو مثل چراغ های خانه ماست ولی من باور نمی کردم و حالا می دانم که حس بچه گی ام درست بود.


اون روزها که برای تحصیل به تهران می رفتم، همیشه برای خدا حافظی، رو به روی حرمت می
ایستادم، یادت هست که حرفی برای گفتن نداشتم، تنها به گنبدت زل می زدم. الان هم هیچ  فرقی نکردم وقتی برای خداحافظی رو به روی حرمت می ایستم باز هم حرفی ندارم ... .


یادش به خیر، بیشتر وقت ها، وقت رفتن به دبیرستان، کتاب هایم را نشانت می دادم و چقدر

کودکانه کمک می خواستم، روزهای امتحان را حتما خوب بیاد داری. خادم می گفت بالای سر حضرت جای نماز خواندن است نه درس خواندن و من چقدر با پر رویی جوابش دادم که امام رضا دوست دارد من اینجا درس بخوانم!!


می دانی همیشه از اینکه همراهم بوده ای دلم قرص بوده است. تازگی یاد گرفته ام که وقت هایی که
غصه های دلم از حجم قلبم بزرگتر می شود، بنویسمشان، مو به مو... راحت و ساده... خیلی وقت ها هم وقت نوشتن، یواشکی چیزی می سُرد توی چشمهایم، خیسشان می کند و می لغزد روی کلمات، می دانم گریه برای مرد قشنگ نیست اما با همه اینها من این وقتها حس خیلی خوبی دارم.
از اینکه سایه ات روی همه زندگی و همه لحظه هایم بوده است، حتی وقت هایی که من خیالم نیست
به خود می بالم... .

 تولدت مبارک.


پی نوشت: یادداشت جامانده از روز میلاد امام رضا علیه السلام.

در گوشی

 

اینو فقط در گوش تو می گم چون امشب اینو خدا در گوش من گفت:


خدا به من گفت:

 من به داوود پیامبر گفتم : مرا در روزهای شادی و نعمت یاد کن تا دعای

تو را در روزهای سخت زندگی ات، مستجاب کنم...


حالا می فهمم چرا دعا هام توی روزهای سخت زندگیم مستجاب نمی شه

پاییز

 

79021030.jpg

 

 

بچه که بودیم پاییز رو به خاطر شنیدن خرد شدن برگها دوست داشتیم

وقتی برگها رو می دیدیم با تمام وجود رو کمرشون می پریدیم

و وقتی که له می شد می خندیدیم

ولی حالا

هر برگی که زیر پای هر رهگذری خرد میشه

انگار ماییم که له می شیم

کاش می تونستیم بین برگها قدم بزنیم

بدون اینکه اونا له شن

یعنی میشه؟؟

(یادگاری۲)

مَن ماتَ مِنَ العِشق فَقَد ماتَ شَهید

 

 از کلاس که بیرون اومدم هنوز بچه ها دور و برم رو گرفته بودن:

...، استاد اگه توی ازدواج موقت، مهریه تعیین نشه، عقد باطل می شه؟

...، استاد ما سه جلسه غیبت داشتیم، حذفمون که نمی کنید؟

... استاد برای مجله دانشگاه می خوایم با شما مصاحبه کنیم کی وقت دارید؟

استاد...

استاد...

می خواستم داد بزنم و از دستشون فرار کنم. سرم داشت می ترکید. خوشبختانه سرویس دانشگاه منتظرم بود که سوار شم. بچه ها ول کن نبودن و تا در ماشین همراهیم کردن. منم همه شون رو حواله دادم به هفته بعد!!

به راننده گفتم یه کمی یواش تر بره که شاید بتونم تا مشهد یه چرتی بزنم، سرم و تکیه دادم به شیشه ماشین و چشمام رو بستم... هنوز خیلی نگذشته بود که صدای اس ام اس موبایلم در اومد:

استاد خسته نباشید.

چه اس ام اس قشنگی، شاید بهترین اس ام اسی که می شد در اون لحظه بخونم همون بود. کنجکاو شده بودم که ببینم کی این اس ام اس رو داده. جواب دادم: ممنونم... شما؟

بعد از مدتی دوباره جواب اومد که: ... هستم از دانشجو هاتون.

هر چی فکر کردم که این کیه، پسره، دختره، چه درسی با من داره؟ یادم نیومد. راستش حالشم نداشتم که لیست حضور و غیاب رو از توی کیفم دریارم.

فردای اون روز بود که تازه از خواب بلند شده بودم که باز یه اس ام اس از همون شماره اومد که داشت به استادش صبح به خیر می گفت.

سریع رفتم لیستای حضور و غیاب رو نگاه کردم و اسمش رو پیدا کردم. فکرشو نمی کردم ولی دیدم که صاحب این اس ام اس ها یکی از دختراست. ولی هر چی فکر کردم چهره اش یادم نیومد...

خیلی دوست داشتم بدونم که کیه. خصوصا وقتی که ، دو تا اس ام اس دیگه از اون دختر خانوم دریافت کردم که یکی اش این بود:

 من مات من العشق فقد مات شهید: هر که از عشق بمیرد، شهید مرده است.

یاد پست قبلی افتادم که صبا به یادگار برام گذاشته بود و چقدر قشنگ گفته بود:

.. اما نباشد، هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد...

حالا نمی دونم چرا اینقدر دوست دارم هفته بعد زودتر بیاد و ببینم این دختر خانوم کیه؟!!

 

خدایا......

 

6hemn4i.jpg

 

رودها در جاری شدن
.وعلفها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها با قله ها
و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند
وانسانها
همه انسانها
با عشق، فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن
رحم کن بر من که میدانم ناتوانم
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
اما نباشد ، هرگز نباشد
که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد

 

(یادگاری)

 

یه جور دیگه است

 

 هنوز هر وقت دلم می گیره، می رم یک گوشه دنج و باهاش حرف می زنم. همه چی رو به

 خودش می گم، حرفهای ناگفته که ته دلم مونده . همونایی که نمیشه به کسی گفت، همونایی

 که  اگه بگی یا بهت می خندن یا مسخرت می کنن و یا با تعجب نگات می کنن انگار یه تخته کم

 داری.

ولی اون هیچوقت به حرفام نمی خنده، فقط گوش می کنه. انگار هیچی رو نمی دونه ولی

 من می دونم اون همه چی رو می دونه، اما وقتی خودم بهش می گم یه جور دیگه است.

آره یه

 جور دیگه است... .

 

ماه نو

 

نیم ساعت به اذون مونده، رفتم بالای پشت بوم تا ببینم می تونم جناب ماه رو زیارت کنم یا نه،

اینقدر اطراف خونه مون آپارتمان رفته بالا که آدم نمی تونه نفس بکشه چه برسه به اینکه چیزی رو هم ببینه!! امین هم  مثل همیشه از نیم ساعت مونده به افطار، لنگاش سیخ شده بود و مثل میت رو به قبله خوابیده بود و   می گفت وقتی ماه اینجا روبه روت نشسته می خوای بری بالا چی رو ببینی عزیزم!!
خوشبختانه هنوز سمت قبله رو می تونستی به راحتی ببینی. هوا ابری نبود اما غبار آلود بود، از دور      می شد دید که بعضی های دیگه هم اومدن تا ماه رو پیدا کنن.

 داشتم به کله ام فشار می آوردم که ببینم دعای هنگام رویت هلال رو یادم می یاد یا نه که چشمم افتاد به دختر خانومی که از آپارتمانی که کاملا مشرف به پشت بوم خونه ما بود داشت به من نگاه می کرد، اول فکر کردم حواسش نیست اما وقتی نگاش کردم و دیدم که داره منو می بینه و با این وجود ،خانوم موهاشو باز می کنه و ... فهمیدم که این الیاس سریال اغماء بعد از فریب دکتر پژوهان اومده مشهد سراغ ما !!

روم رو بر گردوندم که حسابی حال دختره گرفته شه و تیرش به سنگ بخوره. یادم می آید وقتی بچه بودم هر وقت دختری می دیدم که خیلی خودش رو لوس می کرد یا من حس می کردم که می خواد خودش  رو لوس کنه، بهش زبون درازی می کردم و شکلک در می آوردم و اون حسابی حرصش در می اومد و من کلی حال می کردم.

 خیلی دوست داشتم یه بار دیگه برگردم و به اون دختر خانوم، زبون درازی کنم تا حالش گرفته شه ولی گفتم شاید طرف فکر کنه من عقب مونده ذهنی ام.

 با خودم گفتم خیلی با حالی خدا، من اومدم اینجا ماهت رو ببینم، آخه اینا چیه به من نشون می دی، شب عیدی، اینم عیدیته دیگه!!
یه گوشه پشت بوم نشستم و زانو هام رو بغل کردم: این شیطون چه جوری می یاد لای زندگی آدما     می لوله، به همه چیز و همه کس کار داره و از هر فرصتی استفاده می کنه تا یک گند بزرگ به زندگیت بزنه تا روت نشه سرت رو مقابل خدات بلند کنی. 

صدای اذون بلند می شه و مامان داد می زنه: پارسا چایی ات سرد شد مامان، بیا پایین...  . و من تازه یادم می یاد که ماه نو رو هنوز پیدا نکردم...

رزق و روزی خدا

 

سلام بازم ماه رمضونتون به خیر


دل نوشته:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم لک صُمتُ و علی رزقک اَفطَرتُ... خدایا برای تو روزه گرفتم و با رزق و روزی تو  بازش می کنم،... آره با رزق و روزی تو: یک قرصِ ... که الکی نزنم زیره گریه، دکتر می گفت اصلا عوارض جانبی نداره، گفتم آقای دکتر من حالم خوبه، به خدا حالم خوبه، ... همین جوری که قسم خدا رو می خوردم نمی دونم چرا گریه ام گرفت و زدم زیر گریه... فکر کنم دکتر یقین کرده بود که تجویزش درسته.


 خدایا با رزق و روزی تو روزه ام رو باز می کنم: با یک قرصِ ... که الکی اضطراب نداشته باشم ،که قلبم تند تند نزنه!!

خدایا با رزق و روزی تو افطار می کنم: با یک قرص ... که سرم درد نگیره ،که اون میگرن لعنتی دست از سرم بر داره

خدایا با رزق و روزی تو افطار می کنم، حتی اگه این رزق و روزی، همین قرص های اعصاب باشه...


خدایا بازم شُکرت


آنچه گذشت:


امروز روز اول دانشگاه بود، این ترم یکی از شهرهای اطراف مشهد هم کلاس گرفتم ، چون از ساعت 8 کلاس هام شروع می شه مجبورم بعد از ظهر روز قبل  راه بیفتم تا 3 ساعت بعدش برسم دانشگاه و شب استاد سرا استراحت کنم تا صبح اول وقت سر کلاس در محضر دانشجویان جان (به قول آقای صالح علا) باشم.

دم دمای افطار رسیدم دانشگاه و از اونجا هم استاد سرا: یه آپارتمان خوشگل نقلی دو خوابه، اسمش شده بود استادسرا، جای دنج و ساکت و آرومی بود، یه حس خاصی داشتم، یه جور آرامش، دور از خونه، توی یه شهر دیگه، تک و تنها...

 یه یخچال و گاز، یه تلوزیون پلانو، یک کامپیوتر، یه سرویس مبلمان، دو تا تخت و ... امکاناتی بود که توی این آپارتمان بود.

مامان به زور چند تا خرما گذاشته بود توی کیفم که با همونا و چند تا قرص رنگارنگ افطار کردم. یک ساعت بعد از افطار، رئیس دانشگاه تلفن زد و خیر مقدم گفت و بعدش گفت برای افطار  جوجه میل دارید یا ... !!

ساعت خواب آقای رئیس!


شب هر کار کردم نتونستم بخوابم، خلاصه جاتون خالی تا سحر اوضاع و احوالی داشتیم...


ساعت 8 صبح، دانشگاه:


تا هشت و نیم، پرنده توی دانشگاه پر نمی زنه، چه برسه به دانشجو!! من موندم با این شور و اشتیاقی که این قشر فرهیخته به علم و دانش دارند چه کنم!!


ساعت ۳۰/۸ صبح دانشگاه:


یه دختر خانوم دانشجو از نوع به شدت فرهیخته، با چشمان پف کرده، وارد کلاس خالی می شه:


: سلام استاد! کلاس مدنی 5؟


: بله بفرمایید...: خانوم شما هم دیشب مثل من، شب، چیز بودید دیگه؟ (حالا هر چی می گردم کلمه مورد نظرم رو پیدا نمی کنم،) ... اِ اِ ... منظورم اینکه شبای ماه رمضون، شب زنده داری و مناجات و ... .


:  بله استاد دیگه ماه رمضون حال هوای حاص خودشو داره...
(توی دلم: بله واقعاً از ظاهرتون حال و هوای ماه رمضون شُر و شر می باره) 

 
:استاد ما بریم یا می خواین درس بگید؟


:خب حالا که زحمت کشیدید و اومدید، اجازه بدید که درس و شروع کنیم ( حالا یک کلاس بزرگ، با یک نفر دختر دانشجوی به شدت فرهیخته ، موضوع درس: حقوق مدنی 5 (حقوق خانواده)، اولین بحث، خواستگاری!!)

 

 

تو منو پیدا کن

 

خدایا سالهاست که به دنیا آمده ام، هفته هاست که نفس می کشم و ثانیه هاست که قلبم مرتب و بی وقفه می زند؛ تاپ، تاپ، تاپ ...
و نمی دانم که تا کی قرار است بزند؛ امروز، فردا و شاید هم ...
اما نمی دونم چرا؟ چرا می زند؟ برای چی می زند ؟ برای کی می زند؟ قلب ها برای کی به صدا در می ایند؟!!
حالا فرض کنیم قلب من یکی نزد و وایساد!! اونوقت فکر می کنی چی میشه؟!
یعنی اگه قلب من نزد، زمین ماتم می گیره و دیگه دور خورشید نمی چرخه؟! یا مثلا خورشید خانم می گه که: بدون پارسا عُمراً دیگه طلوع کنم!!
نه با با ؛ هیچ اتفاقی نمی افته، همون آش و همون کاسه، همه چی جای خودش، آسمون، زمین، دریا، روز و شب، دنیا همونی که بوده خواهد بود.
تازه، این فقط مخصوص قلب من نیست ها! اگه قلب خودتم نزنه، هیچ اتفاقی نمی افته. می تونی امتحان کنی! البته یک کمی خطرناکه حسن !!


پس این قلب چرا داره می زنه با اون صدای نکره اش!!
خدایا وقتی بود و نبود من برای این دنیا مهم نیست ، وقتی اگه من نباشم، ککشم نمی گزه، پس من کجام؟ چرا اینجام، اصلا اینجا کجاست که منو اوردی؟

 منو اوردی انداختی روی این زمین گرد و قلمبه که چی کار کنم؟ چه گلی به سر خودم و اون و تو بزنم؟ خدایا من کجای دنیا ایستاده ام، قراره به کجاش برسم؟

 خدایا من گمشدم

 تو منو پیدا کن. تو منو پیدا کن.