یادداشت اول
دیشب مامان تلفن زد که چه جوری می خوای بیای، تو رو خدا مواظب خودت باش، شبکه خراسان
اعلام کرده که تمام راه های رسیدن به مشهد به علت بارش سنگین برف بسته است و .... خلاصه
نگرانی توی صداش موج می زد گفتم: مامان جون! شما که منو می شناسین، اولین بارم که نیست،
الهی فداتون بشم، من صحیح و سالم ایشاللا فردا ظهر ناهار رو با هم می خوریم. بعدشم برای اینکه
دلش رو بیشتر بدست بیارم و از نگرانیش کمتر بشه، گفتم دلم برای اون ماکارونی های خوشمزه تون
یه ذره شده...
یادداشت دوم
برگه های نظر سنجی از اساتید رو ریخته بودم جلوم و نظر دانشجوها رو نسبت به تک تک اساتید
بررسی می کردم تا ببینم که برای ترم آینده می شه ازشون استفاده کرد یا نه ؟ تا به خانوم ...
رسیدم که ترم پیش آیین دادرسی مدنی و حقوق خانواده درس می داد. نظر سنجی ها عمدتا مثبت بود. شماره همراهش رو گرفتم تا برای هماهنگی ترم اینده با هم صحبت کنیم ولی گفت دیگه نمی یاد. وقتی علتش رو
پرسیدم جوابی داد که از خجالت و عصبانیت می خواستم سرم رو بزنم به دیوار. گفت توی درس
حقوق خانواده بحث به اینجا رسیده بود که اگر « ب ک ا رت » دختر در اثر ازدواج از بین رفته
باشه، مطابق نظر حقوق ایران این دختر برای ازدواج بعدی نیاز به کسب رضایت از پدر نداره ... .
که یکی از دانشجوهای پسر عمداً سؤال می کنه که : خانوم ببخشید این ب ک ا ر ت یعنی چی؟!!! می شه توضیح بدین!!
خلاصه با این سؤال جو کلاس به هم می ریزه و پسرا تیکه میندازن...
بعدش کلی در دل کرد که چقدر این پسرا بی شعورن و ظرفیت ندارند و نمی تونن ببینن که یک
استاد دانشگاه، خانوم باشه و ... .
کاملا بهش حق می دادم ولی خب چی کار می تونستم بکنم وقتی ظرفیت بعضی از آقایون مقابل
خانوما اینقدر پایینه!
یادداشت سوم
دیشب ساعتِ 12 شب، گاز استاد سرا قطع شد!! ظاهرا خونه رئیس دانشگاه هم گاز قطع شده
بود، چون چند دقیقه بعدش تلفن زد و گفت سفارش دادم تا چند دقیقه دیگه یه بخاری برقی براتون
بیارن! خلاصه جاتون خالی، دیشب با یکی دیگه از اساتید تا صبح لرزیدیم.
حالا بازم دلتون می یاد توی خونه، لخت راه برین، بعد بخاری رو روی شعله زیادش بذارین؟! اون
وقت من تا صبح از بی گازی بلرزم! (دکتر ایمنی!)
یاداشت چهارم
هرچند به سر سفره ناهار نرسیدم ولی ساعت چهار و نیم که مشهد رسیدم، تنها ماکارونی مامان و
نگاه های گرمش می تونست یخ بدنم رو آب کنه!
یادداشت آخر
مگذار به نیمه راهم ای دوست!!
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تورا من چشم در راهم شباهنگام
.......................................
..........................................
میدانی:
عشق یعنی با دیگری یگانه شدن
و
جرقه ی خدا را در دیگری یافتن
در واپسین لحظات و در اوج سکوت و تنهاییم صدای دلنوازیادت در قصه بی کسیم می پیچد باز شب میشود و من از سیاهی می هراسم و باز دل خسته در فراقت میگریم و بر تلخی تمام غمهای زندگی ام اشک میریزم
اینجا همه هر لحظه میپرسند:
« حالت چطور است؟ »
اما کسی یک بار
از من نپرسید
« بالت . . . »
................
.........................
.................................
تنها صداست که می ماند
سلام...جای اینکه از رفاهیات یکی کم کنیم چرا رفاهیات اون یکی رو زیاد نکنیم؟
سلام
چقدرسرده استاد!!!
استادمن امتحان امروزم رو همش تقلب کردم . حتینمی دونستم تقلب هایی که می یاد دستم مال کدوم سوال هست
پارسا چشم به راهم
پارسا جان...آمدیم نبودید
کجا بودید؟؟؟
سلام..من همیشه کسایی که به وبلاگم سر میزنن دیدشون رو سریع بازدید میکنم..اما انگار شما از قلم افتادید و من شرمنده ام..خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم.اینطور که متوج شدم اگر اشتباه نکنم شما باید استاد حقوق باشید...و من بی اندازه آرزویم این بود که حقوق بخونم اما نشید...در هر صورت شما رو لینک هم کردم .امیدوارم وبلاگ من هم قابل باشه و شما خواننده اش باشید.
سلام
طا عا تتون قبول .. کم پیدایید ؟؟