تولدت مبارک

 

دست خودم نیست، یک چیزی همیشه مرا می کشد اینجا، چیزی مثل نسیم روی گنبد طلا، مثل باد خوردن پرچم... .
 از این سمت خیابان که نگاه کنی، گنبد طلایی رنگت همیشه پیداست با چراغ هایی که از خودت
نور گرفته اند. از بچه گی آرزو داشتم که یکی از این چراغها را در خانه مان داشتیم ولی بابا همیشه می گفت، چراغ های حرم تو مثل چراغ های خانه ماست ولی من باور نمی کردم و حالا می دانم که حس بچه گی ام درست بود.


اون روزها که برای تحصیل به تهران می رفتم، همیشه برای خدا حافظی، رو به روی حرمت می
ایستادم، یادت هست که حرفی برای گفتن نداشتم، تنها به گنبدت زل می زدم. الان هم هیچ  فرقی نکردم وقتی برای خداحافظی رو به روی حرمت می ایستم باز هم حرفی ندارم ... .


یادش به خیر، بیشتر وقت ها، وقت رفتن به دبیرستان، کتاب هایم را نشانت می دادم و چقدر

کودکانه کمک می خواستم، روزهای امتحان را حتما خوب بیاد داری. خادم می گفت بالای سر حضرت جای نماز خواندن است نه درس خواندن و من چقدر با پر رویی جوابش دادم که امام رضا دوست دارد من اینجا درس بخوانم!!


می دانی همیشه از اینکه همراهم بوده ای دلم قرص بوده است. تازگی یاد گرفته ام که وقت هایی که
غصه های دلم از حجم قلبم بزرگتر می شود، بنویسمشان، مو به مو... راحت و ساده... خیلی وقت ها هم وقت نوشتن، یواشکی چیزی می سُرد توی چشمهایم، خیسشان می کند و می لغزد روی کلمات، می دانم گریه برای مرد قشنگ نیست اما با همه اینها من این وقتها حس خیلی خوبی دارم.
از اینکه سایه ات روی همه زندگی و همه لحظه هایم بوده است، حتی وقت هایی که من خیالم نیست
به خود می بالم... .

 تولدت مبارک.


پی نوشت: یادداشت جامانده از روز میلاد امام رضا علیه السلام.

نظرات 4 + ارسال نظر
نهاله چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:13 ب.ظ http://firedream.blogsky.com

سلام
موفق باشید !!
مطلبتون هم باحال بود!!!
همیشه بخندید!!!

قاصدک بی خبر پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:06 ب.ظ http://qa3dak.blogsky.com

این نوشته ات رو که خوندم یاد اون کامنتت افتادم که گفته بودی دخترا خوب می تونن حساشونو بگن ;) خیلی خوب نوشته بودی و حست رو خیلی قشنگ گفته بودی...به دلم نشست و چقدر دلم هوای حرمشو رو کرد..........منهم بودنش رو همراهیش رو حـــــــــــس کردم...............امیدوارم تا همیشه این حس خوب رو داشته باشی :)

*منظورش از روزی خواهد آمد"آینده" و یا این "دنیای فانی" نیست....

صبا جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.saheleparvaz.blogsky.com

تو را به راستی،
تو را به رستخیز
مرا خراب کن!
که رستگاری و درستکاری دلم
به دستکاری همین غم شبانه بسته است
که فتح آشکار من
به این شکست های بی بهانه بسته است
چقدر جالب پستتون رو که خوندم نا خودآگاه پست خودم رو واستون کامنت گذاشتم
خیلی جالب بود......................
التماس دعا...................................

ارقنون دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ http://arghanoon1.blogsky.com/

سلام.
زیبا و خالصانه بود.
چند وقتیه که حس میکنم آقا داره صدام میکنه و منو طلبیده .امشب که اینو خوندم مطمئن شدم.
راستی به کلبه من هم اگه دوست داشتین سری بزنید خوشحال میشم .
اگه مایل به تبادل لینک بودید خبرم کنید.
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد