یه پادشاهی داشت رد می شد، بچه ها داشتند بازی می کردند، با دیدن پادشاه همه شون فرار کردند.
اما یه بچه موند. پادشاه اومد رد بشه، بچه اومد جلو و گفت: سلام.
پادشاه یه نگاهی کرد و گفت باریکلا ! چه بچه خوبی، تو چون هم شجاعت به خرج دادی و موندی و هم مؤدب بودی و سلام کردی، این هزار تومان مال تو.
بچه گفت : نه آقا! مامانم دعوام میکنه. گفته تو خیابون از هیچکی چیزی قبول نکنم.
پادشاه گفت: نه به مامانت بگو اینو پادشاه داده.
بچه گفت: نه اینو بگم میگه دروغ نگو بچه! منو میزنه، میگه پادشاه که هزار تومان نمی ده!! پادشاه حداقل صد هزار تومان می ده!! ...
پادشاه گفت باریکلا عجب بچه ایه. گفت: صد هزار تومان بهش بدین.
یا امام رضا...پادشاها اگه بخوان چیزی بدن... . تو که سلطان عالمی...!
... با یاد تو شروع کردم... .
خیلی خوشحال شدم از دیدن کامنتتون....
خیلی بیشتر از اونچه که فکر بکنید
ولی راسش خیلی دلم می خواد بدونم ادامه ی هر چندی که نوشته بودید چیه؟
میشه؟
حتی در قالب ایمیل!!!!!!!!
نمی دونم چرا ولی مطمئنم که امام رضا هواتو داره
بنا به حسی که دارم اینو می گم
آرزومند تک تک آرزوهاتون هستم
؟
سلام دوست قدیمی !!!!
خوبی؟؟؟؟
چه عجب !!!!! میبینم که اپ کردی و لی به من سر نمیزنی!!!!
خیلی دلم برای تو و سارا تنگ شده بود!!!!
پارسا خیلی دلم گرفته ولی هر کار میکنم باز نمیشه !!! خیلی ابری هستم !! اسمون دلم بارونیه !!!بارونیه بارونی!!!!
نمیدونم کی میخواد بباره !!! ولی شاید وقتش نزدیک باشه !!!
دوست قدیمی پیش من هم بیا!!!!!
دلم برات تنگ شده بود!!
خیلی بی معرفتی!
چه عجب... فکر نمیکردم دیگه چیزی بنویسین!
حالا از این به بعد فکر کنم مینویسین یا بازم فکر نکنم بنویسین؟!
بس نگویم شمه ای از شرح شوق خود از انک
در دسر باشد نمودن بیش ازاین ابرام دوست
سلام
به به !
از کنج عزلت در آمدید !
رسم مهمان نوازی رو ولی فراموش کردید !!
هر دیدی یه باز دید !
ولی یه حسن دارید همیشه تنها خوری نمی کنید !باز هم ما رو بردید پیش امام رضا
خداوندا! تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است. چه زجری می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار!
سال۱۳۸۹ مبارک...آرزومند سالی سرشار از موفقیت و شادکامی هستم...