رزق و روزی خدا

 

سلام بازم ماه رمضونتون به خیر


دل نوشته:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم لک صُمتُ و علی رزقک اَفطَرتُ... خدایا برای تو روزه گرفتم و با رزق و روزی تو  بازش می کنم،... آره با رزق و روزی تو: یک قرصِ ... که الکی نزنم زیره گریه، دکتر می گفت اصلا عوارض جانبی نداره، گفتم آقای دکتر من حالم خوبه، به خدا حالم خوبه، ... همین جوری که قسم خدا رو می خوردم نمی دونم چرا گریه ام گرفت و زدم زیر گریه... فکر کنم دکتر یقین کرده بود که تجویزش درسته.


 خدایا با رزق و روزی تو روزه ام رو باز می کنم: با یک قرصِ ... که الکی اضطراب نداشته باشم ،که قلبم تند تند نزنه!!

خدایا با رزق و روزی تو افطار می کنم: با یک قرص ... که سرم درد نگیره ،که اون میگرن لعنتی دست از سرم بر داره

خدایا با رزق و روزی تو افطار می کنم، حتی اگه این رزق و روزی، همین قرص های اعصاب باشه...


خدایا بازم شُکرت


آنچه گذشت:


امروز روز اول دانشگاه بود، این ترم یکی از شهرهای اطراف مشهد هم کلاس گرفتم ، چون از ساعت 8 کلاس هام شروع می شه مجبورم بعد از ظهر روز قبل  راه بیفتم تا 3 ساعت بعدش برسم دانشگاه و شب استاد سرا استراحت کنم تا صبح اول وقت سر کلاس در محضر دانشجویان جان (به قول آقای صالح علا) باشم.

دم دمای افطار رسیدم دانشگاه و از اونجا هم استاد سرا: یه آپارتمان خوشگل نقلی دو خوابه، اسمش شده بود استادسرا، جای دنج و ساکت و آرومی بود، یه حس خاصی داشتم، یه جور آرامش، دور از خونه، توی یه شهر دیگه، تک و تنها...

 یه یخچال و گاز، یه تلوزیون پلانو، یک کامپیوتر، یه سرویس مبلمان، دو تا تخت و ... امکاناتی بود که توی این آپارتمان بود.

مامان به زور چند تا خرما گذاشته بود توی کیفم که با همونا و چند تا قرص رنگارنگ افطار کردم. یک ساعت بعد از افطار، رئیس دانشگاه تلفن زد و خیر مقدم گفت و بعدش گفت برای افطار  جوجه میل دارید یا ... !!

ساعت خواب آقای رئیس!


شب هر کار کردم نتونستم بخوابم، خلاصه جاتون خالی تا سحر اوضاع و احوالی داشتیم...


ساعت 8 صبح، دانشگاه:


تا هشت و نیم، پرنده توی دانشگاه پر نمی زنه، چه برسه به دانشجو!! من موندم با این شور و اشتیاقی که این قشر فرهیخته به علم و دانش دارند چه کنم!!


ساعت ۳۰/۸ صبح دانشگاه:


یه دختر خانوم دانشجو از نوع به شدت فرهیخته، با چشمان پف کرده، وارد کلاس خالی می شه:


: سلام استاد! کلاس مدنی 5؟


: بله بفرمایید...: خانوم شما هم دیشب مثل من، شب، چیز بودید دیگه؟ (حالا هر چی می گردم کلمه مورد نظرم رو پیدا نمی کنم،) ... اِ اِ ... منظورم اینکه شبای ماه رمضون، شب زنده داری و مناجات و ... .


:  بله استاد دیگه ماه رمضون حال هوای حاص خودشو داره...
(توی دلم: بله واقعاً از ظاهرتون حال و هوای ماه رمضون شُر و شر می باره) 

 
:استاد ما بریم یا می خواین درس بگید؟


:خب حالا که زحمت کشیدید و اومدید، اجازه بدید که درس و شروع کنیم ( حالا یک کلاس بزرگ، با یک نفر دختر دانشجوی به شدت فرهیخته ، موضوع درس: حقوق مدنی 5 (حقوق خانواده)، اولین بحث، خواستگاری!!)

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
قاصدک بی خبر سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ب.ظ http://qa3dak.blogsky.com

اوووووووووو سلام استـــــــــاد "تبریک" می گم تو کامنتم گفتی روز اول دانشگاه فکر کردم روز اول دانشگاه برای کارشناسی ارشدته پس درستم تموم شده "مبارکه" :) با اون چند جمله اول نگران شدم!!!امیدوارم تو این ماه عزیز به اونچه که میخوای برسی دوست من :) یاد کلاسهای خودمون افتادم دیروز استادمون همه اش غرغر می کرد که چرا بچه ها درست نمی یان سر کلاس! کلاسهای ما یک نفری تشکیل نمی شه :دی :))) .....تعجبم به خاطر,خوب تو اون "یلدا" غرغرو رو یادت می یاد اون یلدا غرغرو هم همیشه از این حرفها می زد! :دی
دل نوشته ات قشنگ بود :) راستی تو این روزهای عزیز برای من هم دعا کن:)

مسافر چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ

:)))))))))))))
:)))))))))))))

مسافر پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ق.ظ

میم حالا نمی شد درس ندی !!!!‌
واقعا که ..!!!!

سارا(مسافر) پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:06 ب.ظ http://ghasedak303.blogfa.com

اینجا روجدید زدم ... بیا

صبا شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:45 ق.ظ http://www.saheleparvaz.blogsky.com

سلام استاد.من که این قضیه رو به فال نیک می گیرمخوش به حالتون.دلم واسه دانشگاه تنگ شد واسه غر زدنای معروفم جهت دودر کرن کلاسا.به عنوان دودر ترین دانشجوی گروه معروف بودم.دعا کنید کنکور فوق رو خوب بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد