... و خدا با مهربانی اش باران را افرید و ان را به اسمان هدیه کرد تا هر گاه دلش گرفت بتواند
اشک ریزد و باران را بر انسان و زمین ارزانی دارد ...
و باران بر زمین فرود امد و خاک تشنه را خیس و سیراب کرد...
و انسان بر خاک خیس سجده کرد تا خدایش را شکر گزار باشد...
نا گاه انها که مهربانی خدا را بر نمی تافتند و نگاه انسان را به اسمان و خیس شدنش را در زیر
مهربانی خدا نمی خواستند ؛
چتر را افریدند
تا انسان دور از چشم خدا راه خود را رود .
سلام
مشکوک میزنید بد جور :))
بیا تا دست از این عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل بر آریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکویی بکاریم
بیا تا از غم دوری از اندر
چو ابر نو بهاران خون بباریم
بیا تا همچو مردان در ره دوست
سراندازی کنیم و سر نخاریم
سلام
خوشحالم که باز شروع کردین! هر ند خیال میکنم نوع نوشته هاتون عوض شده!
منم اینقدر دلم میخواد دوباره بلاگمو باز کنم...
فکر میکنین من اگه قول بین خودم و خدا رو بشکنم خدا خیلی ناراحت بشه؟!
یعنی این درسته که همیشه بگم خدا درک میکنه؟!
درود...این باران عجب چیز عجیبی است!!!من آپم...بدرود
سلام
تعجب کردم دیدم نوشتی و دوباره وبلاگت به روز شده !!!
من هم خیلی دوست دارم وبلاگم رو دوباره باز کنم !!!
خیلی دلم برات تنگ شده بود
راستی امروز اخرین امتحانم رو هم دادم ...خیلی خوب دادم !!
.......
موفق باشی
الو....