رمضان در خانه ما (۱)

مامان هنوز دلش از دست بابا بدجوری پره. من که بهش حق می دم. اخه یه زن با دهن روزه؛ این همه توی خونه زحمت می کشه تا سفره افطار رو طوری فراهم کنه که اهل خونه خصوصا شوهرش از افطاری لذت ببرن؛ اون وقت بابا هفته اول ماه رمضون رو؛ این ور و اون ور ؛ افطاری دعوت دارن!!

تا اونجایی که یادمه همیشه برنامه های اجتماعی بابا که کم هم نیستن؛ بر سایر برنامه ها ترجیح داشته و در این میون؛ خب معلومه دیگه؛ یه جورایی زن و بچه باید فدا شن...
امین هم که به قول خودش یه جورایی سعی می کرد که از خودش
خوشحالی در و کنه ( با لهجه برره ) تا مامان رو بخندونه!!

من که فکر می کنم این وسط بابا خودش ضرر می کنه... نمی دونم چه جوری دلش می اد افطاری خوشمزه مامان رو ول کنه بره جای دیگه!
به مامان می گم:
مامان جون غصه نخور! وای سا خودم وقتی زن گرفتم؛ هر شب ماه رمضون؛ دست عروس خوشگلت رو می گیرم و افطاری می ام پیش شما!!

امین از این حرف خنده اش می گیره ولی مثل اینکه داغ مامان تازه می شه
و یاد عروس اینده اش میفته!! و شروع می کنه به نصیحت کردن که:
بذار تا همین چند لاخ مو توی سرت مونده برم برات خواستگاری!!
 منم که عین خیالم نیست

راستی دعا فراموش نشه ها!!
فدای همه تون.

نظرات 3 + ارسال نظر
تلخ جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام دوست مهربونم...خوبی؟نمازروزتون قبول:)
پیش می یاد دیگه باباها اینجورین دیگه :)
منم دوست دارم موقع افطار همه کنار هم باشیم اما امسال انگار فقط قراره من و داداشیم دوتایی تنهایی افطار کنیم تنهایی هم سحری بخوریم
هیچ وقت نذار مامانت ناراحت باشه مامانها موجودات نازنین و مهربونی هستند منکه یه لحظه هم طاقت ناراحتی مامانم رو ندارم امین خوب کاری می کنه مثل داداشیم با مامان من :)

وای وای وای موهات داره می ریزه:D چرا به حرف مامان گوش نمی دی خوب;)
ایشالله به تمام آرزوهای طلایی ات برسی برات حتما دعا می کنم تو هم یادت نره منو دعا کنی ها
سبز باشی و بهاری :)

الناز جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:55 ب.ظ http://mesleelnaz.blogsky.com

سلام پارسا
واقعا که.... همه ی مردها این جورین .... فقط بابای تو این جوری نیست...
راستی پارسا مامانت راست میگه دیگه فسیل شدی (چشمک ... شوخی کردم)چرا زن نمیگیری؟؟؟؟...
هر چند که بیچاره زن تو ..... (چشمک)....

مسافر جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.jademarefat.blogsky.com

سلام :))
این آقا امین شما خیلی با معرفت ای ول :)
می گم حالا مامانتون ۱ تعارف زدن شما چرا قند تو ...
معلومه که توام اصن عین خیالت نیست ;)
موفق باشید و سر بلند :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد