حرف های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
باز همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!!
شعر از: قیصر امین پور
قیصر امین پور استاد ادبیاتمون بود... اونوقتا قدرشو نمی دونستم. ولی حالا عراشو خیلی دوست دارم.... همیشه توی محوطه دانشگاه یه به سیگارش پک میزد و انگار روی ابرا راه می رفت!
همیشه همه ی ثانیه های کوتاه و دوست داشتنی انقدر زود میگذره........هرچی فکر می کنم می بینم خاطرات خوبم همه کوتاه و مبهم و کمند.........همیشه گذشته٬زود....زود....زود وقت رفتن شده
.......................................
پارسای عزیزم تو خیلی خوش بینی٬شایدم قلب پاکت باعث شده اینطور فکر کنی......ولی بارها تجربه به من یاد داده که هیچ وقت اونجور که من یاد تکه های کنده ی شده قلبم بودم دیگران نبودن......اون رفته....خاطراتش برام مونده....شاید یه معجزه باعث بشه دوباره ببینمش٬........اما میدونم که مدت ها قبل منو فراموش کرده
لحظه شکستن من ...
لحظه تلخ جدایست...
لحظه ها زود میگذرند و زود دیر میشه ...
ولی بعد از گذشتن اون لحظهای خوب و به یا دموندنی
یه دنیا غم میمونه که با هیچ گذر زمانی نمیشه اونا رو فراموش کرد و ازشون دل کند...
غم میمونه و زمان میگذره...
پس باید به یاد داشته باشیم که هیچ وقت کاری نکنیم که بعد بگیم چه زود دیر شد...
الان من میفهمم که چقدر برام زود دیر شد...ولی چه فایده زمان گذشته و من باید به آینده خوش بین باشم ... البته با یه دنیا غم... که با گذر میلیاردها سال نمیتونم فراموش کنم...
..::@::..
سلام
پارسا... چیزی که نقیضش خودش بشه زیاده... چیزی که تا می آی بذاریش کنار بیشتر از پیش بهش گرفتار می شی... می خوای اسم ببرم؟... تو بگیر چیزی مثل خود محوری... خود مرکزی... که تا می آی خود محوری و عشق به خویشتن رو بذاری کنار سوال پیش می آد که:
-چرا می خوای اینکار رو بکنی... ؟
-چون خیلی چیز بدیه...
-خوب چرا چون چیز بدیه داری می ذاریش کنار؟
-چون دلم نمی خواد خصوصیات بد رو در خودم داشته باشم
-چرا؟
-چون خودم رو خیلی دوست دارم !
می بینی... بعضی چیزها هستند که سر و تهشون به خودشون می رسه... و از این حلقه هیچ راهی نمی تونی به خارج باز کنی... این دور زدن نیست... ولی شاید به همون اجتماع نقیضین که گفتی منتهی بشه... بگردی هوارتا از این نمونه ها پیدا می کنی... راهنمایی می کنم: برای صرفه جویی در وقت بگرد دنبال چیزی که نقیضش خودش نشه !
...
ای داد ! من فکر کنم دوباره قرصهام رو نشسته خوردم !!! دیگه دارم خیلی خارج می زنم !
...
راستی مرسی از شعرت... خیلی زیبا بود... ... ...می بینی... انقدر در فلسفه خودم و عطش خوروندن این فلسفه به تو فرو رفته بودم که داشت یادم می رفت بگم چقدر شعرت به دلم نشست... گاهی چقدر برای خودم متاسف می شم... از سر همون نقیض آشنا !
شاد باشی...
از اینکه سری به وبلاگ من زدی ممنون از وبلاگ من می تونستی کد لینک را کپی کنی به هر حال یک مطلب در باره برایت می نویسم
پارسای گرامی سلام
خیلی زیبا بود.
من این شعر را کامل نخوانده بودم.
راستی ! خودم هم دوست داشتم که به اینجا سر بزنم.
و خیلی هم خوشحالم که آمدم.
شعر زیبایی است.
تصویر زیبایی را هم برایش برگزیده ای.
پایدار باشی
عطر خاکستری هوا
سلام
چرا آدم همیشه باید موقعی که حرف بزنه سکوت اختیار کنه
و
بعدش بگه
چرا؟!!!!!!!!!!!!!!
چرا حرف دلم رو نزدم
چرا ؟!!!!!!!!!!!!!
چرا دیر شد
و فقط حسرت می مونه
زیبائی تو حرف ندارد باید سکوت کرد
چند خط سکوت به احترام وبلاگ و متن هائی زیباش
.......................................
............................
...
به امین بگو برای من دعا کنه
باران
ای جوان به جای اینکه به امین حسودیت بشه خودت بلند میشدی میرفتی تا بقیه بهت حسودیشون بشه
سلام پــــارسا عزیزم
متن خیلی زیبا بود.....لذت بردم از خواندنش
عکس خیلی زیبایی رو انتخاب کردی......
ارزوی موفقیت برای شما دارم.......
به من هم سر بزن خوشحال میشم ..... تا بعد
دوست من سلام - شعر فوق العاده بود -واقعا چقدر زود دیر میشه -شاد موفق و وپیروز
سلام استاد :)
من فکر میکنم گاهی این رفتن ها نیازه
هر رفتنی می تونه شروع تازه ایی رو برات بیاره ..
قبول دارم بعضی از این رفتن ها هم متناسب با محاسبات ما نیست ٬ و بخاطر اینه که ما از زمان عقب ماندیم
موفق باشید
سلام آقا پارسا:
مرسی بخاطر تبریکت.
و شعر زیبایی که انتخاب کردی.
امیدوارم شما هم خوشبخت بشی.
سلام ببخشید که دیر به دیر بهتون سر میزنم امیدوارم از من ناراحت نشده باشین امیذ وارم همیشه موفق باشین
سلام. خیلی زیبا بود. موفق باشی. من بای.
چه شعر قشنگی..یک جورایی وصف حال من هست..
وقتی در کنار عشق هستی..لحظه ها چه زود میگذره..ولی انتظار خیلی دیر می گذره..
موفق باشی..
یاس..
این شعر رو خیلی دوست ارم حرف دلمو گفته ها;)
سلام پارسااااااااااااااااااااا
اول از همه بگم دلم این قدر برای وبلاگت تنگ شده بود اخه از ۱۰ شهریور من ان نمیتونستم بشم ببین چی کشیدم تا این لحظه
شعر قشنگی بود انگار داره من رو میگه که یک دفعه چه قدر دیر میشه!!!!!
شاید هم من چه قدر دیر میکنم نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موفق باشی عزیزم الناز
شما لطف دارین... :) پس گردنیتون خیلی آموزنده بود!!! یادم می مونه !
من دارالمجانین روی پنجاه تومنی می رم... اون نسخه اش که توی امیر آباده!!! بیابید پرتغال را !
همیشه شاد باشی
خیلی جالب بود. واقعاْ لذت بردم!موفق باشید.
سلام...
به من دردهایی گشیده ام که مپرس...
آقا پارسا ..شما که جفت آقا امالم رضا هستین... شما که وقتی دلتون میگیره یه جا رو دارین که برین اونجا و خلوت کنید...
میشه برا منم دعا کنید...
خواهشن...
از آقا بخواین که حاجت منو بده...
که الان فقط یه چیز از خدا وآقا میخوامم..اینه که حاجتم رو براورده کنه...تنها این روزا یه آرزو فقط دارم.. که اگه براورده بشه ...من به یکی از بزرگ ترین حاجتام رسیدم...
خواهش میکنم برا منم دعا کنید... شما اون جا نزدیک هستین ...میدونین که دعا همسایه یه چیز دیگس...
یا علی...
سلام پارسا
شرمنده از اینکه بهت سر نزدم
راستش یه خورده افسرده شدم حال و حوصله هیچی رو ندارم مطالبتو کامل خوندم مثل همیشه زیبا و دلنشین بودن
یا علی ......... حق نگهدارت
دوستدار همیشگیت ایدا
سلام
کجایی ؟
چرا اپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بای!!!!!!!
سلام
واقعا همیشه همینطوره. اینقدر زود دیر میشه که نمی تونم حتی گذرشو احساس کنم.(زمانو میگم)
انتخابهات قشنگه شعرها ت باحالن و خودت پرانرژی درود به تو دوست دارم همینطوری ادامه بدی
یه دوست
سلام به من سر بزنید
اپ کردم